چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۲۹ ق.ظ
مادر بزرگم همیشه میکرده نجوای با او
هر لحظه در حال گریه ، هر لحظه در حال یاهو
مادربزرگم همیشه مثل گلها غرق او بود
چون گلاب شهر کاشان اشکهایش را میافزود
با تو در روز تولد با تو در روز شهادت
با تو میکرده است نجوا گاه در باب الجوادت
یا جواد و یا جوادش لحظهها را مینوردید
اسم فرزندش رضا بود و تو را در اوی میدید
گاه با ابن الرضا میکرد نجوا گاه باباش
گاه با موسی کاظم ، یا رضا گاهی نواهاش
یادم آمد روز باران ، خانه مادربزرگم
خواستم از او بگوید دستمایه تا سرویم
با زبان ساده اش گفتای محمدای جوادم
من همیشه خاک پا و بندهی آقا جوادم
در میان شعر بنویسای امام راه وا کن
حاجت هر فرد با تو هر جوان حاجت روا کن
میم بن شین
۹۸/۱۲/۰۷