loading...

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

بازدید : 249
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 17:47
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مـسـجـون

چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۲۹ ق.ظ

مادر بزرگم همیشه میکرده نجوای با او
هر لحظه در حال گریه ، هر لحظه در حال یاهو
مادربزرگم همیشه مثل گل‌ها غرق او بود
چون گلاب شهر کاشان اشک‌هایش را می‌افزود
با تو در روز تولد با تو در روز شهادت
با تو میکرده است نجوا گاه در باب الجوادت
یا جواد و یا جوادش لحظه‌ها را می‌نوردید
اسم فرزندش رضا بود و تو را در اوی می‌دید
گاه با ابن الرضا میکرد نجوا گاه باباش
گاه با موسی کاظم ، یا رضا گاهی نواهاش
یادم آمد روز باران ، خانه مادربزرگم
خواستم از او بگوید دستمایه تا سرویم
با زبان ساده اش گفت‌‌‌ای محمد‌‌‌ای جوادم
من همیشه خاک پا و بنده‌ی آقا جوادم
در میان شعر بنویس‌‌‌ای امام راه وا کن
حاجت هر فرد با تو هر جوان حاجت روا کن

میم بن شین

۹۸/۱۲/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 9
  • بازدید کننده دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 124
  • بازدید سال : 536
  • بازدید کلی : 13076
  • کدهای اختصاصی